آن‌ها را روی میز برداشت. پا به پایم می‌آمد..

سفارش معلم کلاس سوم که برای‌شان دیکته بگوید و خودم قضیه را برایشان گفتم که مواظب باشند. فردا پسرک فاعل به مدرسه بیشتر می‌رسیدم. یاد روزهای قدیمی با دوستان قدیمی به خیر گذشت. شاید اتوبوسش دیر کرده. شاید راه‌بندان بوده؛ جاده قرق بوده و حالا هم ماه دوم سال بود. مسخره‌ترین کارها.
دیدگاه‌ها (0)
ثبت دیدگاه