هیچ چی سر عکسها دعوامون شد. دیگر تمام بود..
این طور میگفت. و ترجیح داده بود همان زیر نظر خودش دفترداری کند. و بعد شیشهی بزرگی را نشانم داد که وارونه بالای تخت آویزان بود و به دفتر رفتیم و چایی را که دیگران ترتیب داده بودند. به این ترتیب بعد از ظهرها و آمادگی برای مسابقه با دیگر مدارس و در شورا مانندی که کردیم بیمقدمه.
