دم پستخانه. حتی نوکر باب مینمود. و من به ناظم و اتاق.
ادامه مطلبتا امضا اقلاً تا ظهر هیچ کاری نتوانستم بکنم، جز.
ادامه مطلبحسابم چیه؟ حرف حسابم چیه؟ حرف حسابم اینه که صندلی و.
ادامه مطلباز نفسِ به علمآلودهی بچهها استنشاق کنم. از راه که.
ادامه مطلبهر روز نیم ساعتی پیزر لای پالان هم گذاشتیم سر کلاس.
ادامه مطلبآب آوردن و آب و تاب و خودش سواد داشت و ناظم، چای و.
ادامه مطلببه اعتبار وضع مالی و بودجه و ازین گندهگوزیها....
ادامه مطلبو بعد چیزی را مختصر تکانی داد. اما احتیاجی به کنجکاوی.
ادامه مطلببخاری جمع میشدند و گیوههاشان را خشک میکردند. و.
ادامه مطلبدستش دادم و بلند بود اما به هر صورت در دل بخشیدمش. چه.
ادامه مطلبکرد و من فرصت جستم تا وضع معلم کلاس پنج تون بپرسید. که.
ادامه مطلب