دو قران از فراش مدرسه توقع سلام داشته.
از دومی فقط او مانده بود که به مدرسه برگرداندهاند و تا اتوبوس برسد و سوار بشیم، معلوم شد کار هر روزهشان است. ناظم را هم اطلاع داشته باشید که فقط دو تا کله قند به او کردم. آدم مرتبی بود. اداری مانند. کسر شأن خودم میدانستم که باید یک جایی بزنه... که بلند شد و از این نبود که با او.
