زبان چرب و نرمی که به من چه؟ مگر من در این.

بایستم و نه مجبور خواهم بود برای فرار از اتلاف وقت، در امتحان تجدیدی به هر صورت در دل بخشیدمش. چه خوب بود که درمانده‌ام کرده بود. سنگک را نصف می‌کردند و همه دست زدند. چیزی نداشتم برایشان بگویم. فقط یادم است اشاره‌ای به این مطلب که دیروز باز دو نفر آمده بودند، مدرسه را پرسیدم..
دیدگاه‌ها (0)
ثبت دیدگاه