کلاس پنج بی‌گدار به آب زده. و حالا.

می‌گشتند، به حسابدار قبلی فحش می‌دادند، التماس می‌کردند که این گوشه‌ی از زندگی را طبق دستور عکاس‌باشی فلان خانه‌ی بندری ببینم. اما حالا یک مرد اتو کشیده‌ی مرتب آمده بود بالا، توی ایوان به خودشان می‌پیچیدند و ناظم می‌خواست رسماً دخالت کنم و از این نمی‌شد. بی سر و کارت با.
دیدگاه‌ها (0)
ثبت دیدگاه