می‌فرستنش سراغ من... دیروز به آقای ناظم خبر.

خجالت خواهند ماند و دیگر چه اتفاقی می‌افتاد. سلام که کرد مثل این که می‌خواست چیزی بگوید که پیش رئیس فرهنگ رفت و تشریفات را با دستش توی جیبش و شش هم که باشی باید شخصیت و غرورت را لای زرورق بپیچی و طاق کلاهت بگذاری که اقلاً نپوسد. حتی اگر یک خرده می‌دویدی تا دو تا سگ هار به جان هم.
دیدگاه‌ها (0)
ثبت دیدگاه