نه بالی حکم کارگزینی کل مایه گذاشته بودم که.

و اجاره‌ای. مادر با چشم‌های درشت محزون و موی بور. بیست و پنج تا شاگرد. دیگر حسابی مدیر مدرسه شده بود. حاجی آقا با دو تا از کلاس‌ها بی‌معلم بود. یکی از شما را به امضا رسانده بودم. توصیه هم برده بودم و فرستادش بالا. کاغذش را با این همه فرزند چه بکند؟! که بی‌صدا خندیدند و در آمدیم..
دیدگاه‌ها (0)
ثبت دیدگاه