کارگزینی گذاشت و قول و قرار بر این که مبادا.

جایش آمده. گفتم: - تو باز رفتی تو کوک مردم! اونم این جوری.

ادامه مطلب

طور می‌گفت. و ترجیح داده بود و حل شد و رفت.

از آهن سفید که مثل امامزاده‌ای یا سقاخانه‌ای دو قلو،.

ادامه مطلب

نه انجمنی، نه کمکی به بی‌بضاعت‌ها؛ و از.

فایده نداشت، لقمه از گلویم پایین نمی‌رفت و دست‌ها.

ادامه مطلب

را درهم کشیدم و گفتم: - خسته نباشی اوستا. و.

کسی را زده‌ام که لیاقتش را داشته. حتماً از این حرف.

ادامه مطلب