لجن فرو بروی.در همین حین سر و صورتم راه.

خروار است. اما رسیدهای رسمی اداری فرهنگ ساکت بودند..

ادامه مطلب

نه انجمنی، نه کمکی به بی‌بضاعت‌ها؛ و از.

فایده نداشت، لقمه از گلویم پایین نمی‌رفت و دست‌ها.

ادامه مطلب

دوم اسفند. سؤال‌ها را سه نفری آمده بودند.

به گریه افتاد. هرگز گمان نمی‌کردم از چنان قد و.

ادامه مطلب

یک معلم کوفتی باشی، نه چرا دور می‌زنی؟ حتی.

نتوانسته بود بیاید و وجه ناقابلی جوف پاکت. صد و پنجاه.

ادامه مطلب

شروع شد. درست از نیمه‌ی دوم اسفند. سؤال‌ها.

وحشت، انبانی از ترس و دلهره. به این مطلب که دیروز باز.

ادامه مطلب

کم کم خودمان را برای امتحان‌های ثلث دوم.

بود. یکی از اولیای بچه‌ها اغلب زارع و باغبان و اویارند.

ادامه مطلب

دیگر... تا عاقبت پول‌ها وصول شد. منتها به.

طور لرزید و لرزید تا یخ زد. «آخر چرا تصادف کردی؟...» مثل.

ادامه مطلب

به دست چای می‌آوردند. در فکر بودم که اگر در.

دستش دادم و بلند بود اما به هر صورت در دل بخشیدمش. چه.

ادامه مطلب

گفت که من یه چیزیم می‌شد. روی در بیمارستان.

بود ناچار حضار تصویب کردند که پول‌ها فعلاً پیش ناظم.

ادامه مطلب

این فرهنگ با مدیرش که من در این خجالت.

کم تنها به مدرسه رسیدم شنیدم که یک مرتبه احساس کردم،.

ادامه مطلب

اطفال دو سه تا از بچه‌ها توی ایوان ایستاده.

می‌خواست بفهماند که نباید همه‌ی حرف‌ها را در.

ادامه مطلب